می شناسی مرا ...؟
آری.. من همانم که هزار بار عهد بستم...بی هوا توبه شکستم...
هردم از بند گسستم...
بر زبان نام تو گفتم ولی با غیر نشستم..من همانم آقا!
باز هوای تو دارم.. باز دلتنگم...
دلتنگِ...عدالت...دلتنگ عشق..دلتنگ تو... و دلتنگ خویش!
از خود دورم آقا! در خویش و دور از خویش.!!!!
پر پرواز ندارم آقا..از تهی سرشارم! من تورا کم دارم...
می خواهم بنویسم برای تو فقط برای "تو "... ؛ اما چگونه؟
چگونه می توان واژه ها را رندانه برای تو سرود برای تویی که خود مبدا کلامی!
نه چون حافظم که غزل ها بسرایم تا بدانی:
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود...
و نه چون نیما که برایت بسرایم: تورا من چشم در راهم شباهنگام...
ساده می گویم آقا... به سادگی آب روان... به سادگی قلب کوچکم...
بی قافیه، بی نظم ، بی وزن و بی هوا :
" یک سبد عشق نثار قدمت مهدی جان..."
منبع:معبر سایبری شیعه